منتشر شده در 24 اردیبهشت 1404 ساعت 10:00

امروزه بسیاری از مردم جهان علاقه بسیاری به کراس اوور ها و SUV ها پیدا کرده اند و دیگر مانند گذشته علاقه چندانی به سدان ها ندارند.
در خیابانهای امروز ایران و بسیاری کشورهای دیگر منظرهای تکرارشونده و گویا به چشم میخورد: سدانهای باسابقهای که روزگاری بیرقیب به نظر میرسیدند اکنون با استقبال کمتری مواجه شدهاند و برخی هم از خط نولید کنار رفتهاند و جایشان را به شاسیبلندهای شهری، کراساوورهای کوچک و حتی وانتهای لوکسی دادهاند که پیشتر تنها در کارگاهها یا مسیرهای روستایی دیده میشدند. اما این فقط یک تغییر در انتخاب خودرو نیست؛ یک تحول اجتماعی، فرهنگی، روانی و حتی اقتصادی پشت آن نهفته است. برای آنکه این تغییر را درک کنیم، باید به عمق آن سفر کنیم، نه آن را فقط در قالب تیترهایی چون «مُد جدید» یا «سلیقه بازار» خلاصه کنیم.
داستان از کجا شروع شد؟
در دهههای گذشته سدان ها نماد ثبات و وقار بودند. از مرسدس کلاس E تا پراید و پژو ۴۰۵، سدانها با صندوق مجزا، سواری نرم، مصرف سوخت منطقی و دینامیک حرکتی دقیق، انتخاب عقلانی هر خانوادهای محسوب میشدند. این اتومبیلها بر اساس نیاز واقعی مصرفکننده خریداری میشدند و میراثی بود که از دهههای گذشته به ارث رسیده بود. یعنی زمانی که خودرو یک کالا برای رفع نیاز بود و تا این اندازه به یک نماد برای نشان دادن طبقه اجتماعی تبدیل نشده بود. اما با ورود قرن جدید مفاهیمی تازه وارد صنعت خودرو شد: ارتفاع بیشتر، کابین بلندتر، دید بهتر و حس تسلط بر جاده. ضمن اینکه در کنار تغییر رفتار جامعه جهانی به تجاری سازی تمام کالاها، ترویج مصرف گرایی و ترغیب افراد به خرید کالاهای مختلف، خودروسازان نیز سعی کردند برای بقا دست به تغییر سیاست بزنند و نیازهای جدیدی را در مشتریان پدیدار سازند.

شاسیبلندها، در ابتدا فقط مختص ثروتمندان یا ماجراجویان بودند. این موضوع را افرادی که سن بیشتری دارند به خوبی درک میکنند. زمانی که به عنوان مالک نیسان پاترول فرمانروای خیابان بودید و با دید یک فرد متمول به شما نگاه میشد. هیچ رقیب دیگری نیز وجود نداشت و فاصله یک خودروی سواری با پاترول از هر لحاظ بسیار زیاد بود. این فاصله فقط از بعد مالی نبود بلکه به راحتی و نوع رانندگی، استهلاک، مصرف سوخت و… هم مربوط می شد. اما وقتی خودروسازان به ایده کراساوورهای جمعوجور و پلتفرم مشترک سدان SUV رسیدند، معادله تغییر کرد. حالا دیگر حتی یک خانواده معمولی میتوانست با قیمت یک سدان نیمهلوکس، صاحب خودرویی شود که «شبیه لندکروزر» به نظر میرسید. اینجا، نقطه آغاز تحول بود. در باطن، این خودروها از نظر فنی تفاوت زیادی با سدانهای همرده نداشتند؛ همان موتورهای ۱.۵ تا ۲ لیتری، همان گیربکسهای CVT یا دستی، همان پلتفرمهای اقتصادی. اما در ذهن مخاطب، تفاوت از زمین تا آسمان بود.
اما چرا این تحول در ایران با چنین شدتی اتفاق افتاد؟

ایران کشوری است با جادههای نسبتاً ناهنجار، شهرهای پرترافیک و خانوارهایی که خواستههای چندمنظوره از خودرو دارند. اگر تا دیروز هدف یک خانواده «فقط جابهجایی» بود، امروز خودرو باید چند وظیفه را با هم انجام دهد:
فرزندان را به مدرسه برساند، آخر هفته به ویلا برود، از پس چالههای خیابانهای آسفالتنشده بربیاید، اسبابکشی مختصر انجام دهد و در عین حال، «شیک» به نظر برسد. در این میان، یک کراساوور شهری یا پیکاپ دو کابین، نقش چند بازیگر را بهطور همزمان ایفا میکند؛ چیزی که یک سدان سنتی دیگر نمیتواند. ضمن اینکه قیمت خودرو در کشور ما بالا است. بنابراین خرید چند خودرو برای رفع کردن نیازهای مختلف برای همه افراد مقدور نیست و منطقی هم به نظر نمی رسد. پس طبیعی است مشتریان به سمت خودروهایی متمایل شوند که تا حد ممکن نیازهای مختلف آنان را برطرف سازد.
بخش مهمی از ماجرا اما روانشناختی است
ارتفاع بیشتر خودرو، حس تسلط و امنیت را به راننده منتقل میکند. حتی اگر این امنیت واقعی نباشد، دیدن کاپوتی که از ارتفاع بالا به خیابان نگاه میکند برای ذهن انسان معنادار است: «من قویترم». در جامعهای که ناامنی روانی، رقابتهای اجتماعی و فشار اقتصادی گسترده است این حس درونی از برتری، میتواند یکی از معدود لذتهای ممکن باشد. شاسیبلند و پیکاپ، ناخودآگاه جایگاه اجتماعی فرد را متفاوت جلوه میدهد. به همین دلیل حتی در بین کسانی که هرگز به مسیر خاکی نمیزنند علاقه به این دسته از خودروها روزبهروز بیشتر شده است.

اگر بدون تعارف به جامعه نگاه کنید متوجه خواهید شد که افراد زیادی در مقابل کسانی که کراس اوورهای سایز کوچک خریداری میکنند هم گارد خاصی دارند. چرا که احتمالا این حس ارتفاع پایینتر در آنان زنده میشود و در مقابل راه حل سادهای که افراد در پیش گرفتهاند انتقاد میکنند. این حس درونی در واقع همان چشم و هم چشمی است که در تمام افراد در جای جای دنیا ممکن است به وجود بیاید. سازندگان از همین موضوع آگاهاند و به خوبی محصولات را بر همین اساس طراحی و تولید میکنند.
این داستان فقط به روانشناسی و اقتصاد ختم نمیشود
بازار ایران به دلایل مختلف تنوع واقعی در سدانهای میانرده ندارد. اگر فردی طی تمام این سالها میخواست یک سدان مدرن، کممصرف، ایمن و زیبا داشته باشد، گزینههایش بسیار محدود و یا کهنه بود. در مقابل، شرکتهایی مثل چری، جک و امویام با محصولات شبهشاسیبلند، با آپشنهای جذاب و طراحی جسور، جای خالی تنوع را پر کردند. وقتی یک فرد با بودجه متوسط، میتواند خودرویی با مانیتور بزرگ، سقف پانوراما، صندلی برقی، دوربین ۳۶۰ درجه و ارتفاع بالا داشته باشد، چه نیازی به یک سدان ساده و بیزرقوبرق است؟ حتی اگر آن سدان، تجربه سواری بهتری داشته باشد. در واقع این شاسی بلندها یا کراساوورها نه فقط شبیه به خودروهای آفرودی شدند، بلکه سعی کردند رفاه و آپشن های موجود در سدان ها را هم در خود جای دهند. رفتارشناسی و نیازسنجی خودروسازان در این زمینه عالی بود و به خوبی محصولاتی را تولید کردند که مشتری با آن ها ارتباط برقرار می کرد.
اما چرا پیکاپ؟ چرا ناگهان وانتهایی که روزی ابزار کار کشاورز و استادکار بودند، امروز به ماشین خانوادهها تبدیل شدهاند؟
پاسخ در دو چیز نهفته است: اول، تمایل به متفاوت بودن. دوم، نبود گزینهای واقعی برای SUVهای فولسایز.
در بازار ایران، خودروهای بزرگ و فولسایز یا اصلاً وجود ندارند یا قیمتی نجومی دارند. یک پیکاپ دو کابین مثل آمیکو، فوتون یا KMC T9، با ابعاد بزرگ و ظاهری خشن، تنها گزینه موجود برای کسانی است که میخواهند خودرویی «خاص»، بزرگ و متفاوت داشته باشند، بدون اینکه ۱۰ میلیارد تومان برای لندکروزر بپردازند. این پیکاپها در ذهن خریداران می توانند نقش SUV های فول سایز را بازی کنند. حتی اگر از نظر فنی فاصله زیادی داشته باشند، همین «حضور فیزیکی» در خیابان برای بسیاری کافی است. باز هم باید یادآوری کرد که این موضوع فقط مختص به ایران نیست و صرفا در کشور ما بنا به دلایلی که همگان به آن ها واقف هستیم شدت بیشتری دارد. البته باید منصف بود و به این موضوع اذعان داشت که همین پیکاپ های چینی هم در نسخه های اخیر خود پیشرفت فنی قابل توجهی داشته اند و در میدان واقعی نیز می توانند برای حریفان اصیل خود خط و نشان بکشند. بسیاری از مشتریان هم این مورد را می بینند و با توجیه بیشتری اقدام به خرید می کنند.

یک واقعیت دیگر هم نباید فراموش شود: سبک زندگی در حال تغییر است. خانوادههای ایرانی حالا بیشتر سفر میروند، بیشتر لوازم ورزشی دارند، آخر هفتهها به کوه و طبیعت میزنند و بسیاری از آنها میخواهند یک خودرو برای همه این نیازها داشته باشند. در این معادله، سدان ها هیچ شانسی ندارد. به خصوص سدان هایی که برخلاف پیکاپ ها روز به روز غیرکاربردی تر می شوند. ارتفاع آن ها کمتر، فاق لاستیک کوتاه تر، فضای کابین تنگ تر و فنربندی خشک تر.در این معادله باید به پسرفت سدان ها از لحاظ کاربرد نیز توجه شود. سدان ها، حتی اگر بهترین باشند، نمیتوانند ۴ دوچرخه کوهستانی را در صندوق جا دهند یا از ساده ترین مسیرهای خارج از جاده عبور کنند.
و در نهایت، رسانهها و شبکههای اجتماعی نیز نقش مهمی در شکلگیری این سلیقه جدید ایفا کردهاند. وقتی صفحات اینستاگرامی، ویدیوهای یوتیوب، برنامههای تست خودرو و حتی تبلیغات شهری، شاسیبلندها و پیکاپها را با پسزمینه طبیعت، هیجان و قدرت نشان میدهند، ناخودآگاه ذهن مخاطب با آنها همذاتپنداری میکند. سدانها در این میان، دیگر نماینده گذشتهاند؛ چیزی که بهجای افتخار، حس محدودیت را تداعی میکند. این در حالی است که بسیاری از خودروهای سدان از نظر سواری، هندلینگ، مصرف سوخت و پایداری در جاده هنوز هم بسیار بهتر از کراساوورها عمل میکنند. اما مشکل آنجاست که بازار همیشه به منطق فنی وفادار نیست؛ بازار، به حس و تصویر وفادار است. و تصویر امروز میگوید: بلند باش، جسور باش، متفاوت باش
نتیجهگیری؛ مرگ آرام سدانها یا تولد سبکی تازه؟
پاسخ پیچیده است. از یکسو افزایش قیمت سوخت، ترافیک سنگین و گرایش دوباره به مصرف بهینه میتواند بار دیگر مشتریان را به سمت سدان های سبک و کممصرف سوق دهد. از سوی دیگر تبلیغات رسانهای، فضای مجازی، الگوبرداری فرهنگی از غرب و نبود تنوع واقعی در سدان های باکیفیت، مسیر بازگشت را دشوار کردهاند. اما نکته جالب اینجاست که خودروسازان جهانی نیز همین مسیر را رفتهاند. بسیاری از برندها تولید سدانها را متوقف کردهاند یا به حداقل رساندهاند؛ زیرا بازار جهانی نیز روزبهروز عاشق SUVها میشود. از فولکسواگن گرفته تا پژو، فورد و حتی هیوندای، هر روز محصولات بیشتری در سگمنت کراساوور و SUV معرفی میکنند.
بنابراین شاید آنچه امروز در خیابانهای ایران میبینیم بخشی از یک موج جهانی باشد، نه فقط یک انتخاب بومی. اما آنچه باعث شده در ایران این روند با شدت بیشتری دنبال شود، ترکیب خاصی از شرایط اقتصادی، روانی، فرهنگی و جغرافیایی است که در کمتر کشوری چنین بههم گره خوردهاند.
در پایان باید گفت: کوچ از سدان به SUV و پیکاپ، فقط تغییر فرم بدنه نیست؛ تغییری در دیدگاه مردم نسبت به خودرو، کارکرد آن و حتی جایگاه اجتماعی فرد در جامعه است. سدانها شاید از نظر فنی هنوز هم برتر باشند اما در ذهن مشتری شاسیبلندها قصهای هیجانانگیزتر روایت میکنند. قصهای که در آن خودرو فقط وسیله نقلیه نیست؛ نماد قدرت، شخصیت، امنیت و ماجراجویی است. و تا وقتی این قصه شنونده دارد، سدانها باید در سایه بمانند.
ذائقه مردم تغییر کرده، چون دنیای اطرافشان تغییر کرده. خواستههای آنها چندلایهتر، پیچیدهتر و احساسیتر شده است. دیگر «نرمی سواری» یا «مصرف سوخت پایین» کافی نیست. مردم خودرویی میخواهند که شخصیت داشته باشد، نقش بازی کند، در عکسها خوب بیفتد و حتی از هویت آنها دفاع کند. اینجاست که SUVها و پیکاپها پیروز میدان میشوند. نه به خاطر اینکه بهترند بلکه چون پاسخ به سؤالاتی هستند که سدان ها اصلاً نشنیدهاند.
source